بیت الحکمه
بِیتُالْحِكْمه، یا خزانة الحكمه، كتابخانۀ دولتی بغداد كه دست كم از اواخر عصر هارون تا پایان خلافت مأمون فعال بود، اما از سدۀ 4ق /10م تنها شماری از كتابهای آن بهطور پراكنده در دست بود.
تصویری كه مراجع كهن از بیت الحكمه به دست میدهند، با تصور پژوهشگران معاصر از چیستی و كاركرد آن، تفاوتی شگرف دارد. به عبارت دیگر تقریباً همۀ آنچه در این گونه مآخذ آمده، بیش از آنكه مستند به منابع معتبر باشد، متكی بر حدس و گمان بسیار و نیز مقایسۀ آن با نهادهای علمی كهن، یا بازسازی براساس الگوی نهادهای علمی معاصر است. بیشتر مؤلفان معاصر، این نهاد را سازمانی دولتی، بسیار منظم و گسترده وصف كردهاند كه همۀ فعالیتهای علمی عصر اول عباسی در قالب آن صورت گرفته است. گویا علت روی آوردن محققان به گمانهای بسیار، اطلاق عنوان گمراه كنندۀ «بیت الحكمه» بر این نهاد، بوده است (نک : ادامۀ مقاله).
اینان براساس تشابهی كه به زعم خود میان عبارت بیت الحكمه و موزۀ اسكندریه یا بخشی از آن موسوم به «سراپیوم كهن» یافتهاند، گاه حوزۀ علمی اسكندریه و گاه جندی شاپور را الگوی بیتالحكمه، و اقدامات منسوب به اسكندر، شاهان ساسانی و بطالسۀ مصر در گردآوری آثار مختلف و ترجمۀ آنها را (حمزه، 37، 151-153؛ ابن ندیم، 238، 240-241؛ ثعالبی، 459، 485؛ گردیزی، 22؛ مقدسی، 3 /156؛ دینكرد، IX /578) نیز سرمشق خلفای عباسی دانستهاند (مثلاً نک : مكنسن، LII /26؛ عش، 42-48؛ حتى، 310؛ شریف، 16؛ سوردل، «بیت الحكمه»، 1141؛ غنیمه، 87؛ نیز نک : بالتی گسدن، 131؛ در مورد تحلیل معنای بیت الحكمه، نک : محفوظ، سراسر مقاله).
1. »Science ... «. 2. »The Abbasid ... «.
در نتیجه اینان بیتالحكمه یا بخشی از آن را، یك دارالترجمۀ رسمی و زیر نظر شخص خلیفه، برای نگهداری و ترجمۀ آثار یونانی و دیگر زبانها به عربی دانستهاند كه مترجمان بسیار در آن مشغول به كار بودهاند (مكنسن، LI /124؛ حتى، 410، 310؛ شریف، همانجا؛ عش، 23-24؛ كونیچ، 96؛ كرنكو، 1045؛ الگود، 104؛ اولمان، 9؛ ژاكار، 34-35؛ لامنس، 131-132؛ نیز نک : سامرایی، 309؛ زقزوق، 210؛ محقق، 176؛ عباس، 313؛ عبدالمنعم، 384). برخی از این فراتر رفته، و اصولاً هدف از تأسیس بیتالحكمه را سامان دادن به كار ترجمه بر شمردهاند (مایرهوف، «دانش ... 1»، 316؛ مكنسن، LII /23؛ نصر، 12؛ صدیقی، 18؛ اُلیری، 166؛ تیلر، 271؛ مك پیك، 739؛ سمیر، 233؛ نیز نک : سارتن، I /544). در نتیجه هنگام پرداختن به بیتالحكمه، به جای توجه به آنچه از این نهاد معلوم است، بیشتر از ویژگیهای مختلف نهضت ترجمه و شیوۀ حنین بن اسحاق در ترجمه و مسائلی از این قبیل سخن راندهاند (مثلاً عش، 9-57؛ سامرایی، 305- 319؛ تكریتی، 197 بب ؛ فانی، 19 بب ). برخی دیگر به این نیز بسنده نكرده، ارصاد دورۀ عباسی را نیز از جمله وظایف بیتالحكمه و رصدخانۀ شماسیۀ بغداد و گاه رصدخانۀ كوه قاسیون دمشق را بخشی از بیتالحكمه دانستهاند (نیكلسن، 359؛ حتى، 410، 373-374؛ سارتن، I /558؛ سوردل، نیز شریف، همانجاها؛ میهلی، 79؛ عش، 22، 10، نیز 237؛ ژولیوه، 39؛ بروكلمان، 414؛ GAL, I /220-221؛ عبیدی، 39). برخی دیگر نیز بیتالحكمه را یك كتابخانۀ عمومی بزرگ بهشمار آوردهاند (كرنكو، نیز حتى، همانجاها).
جالب آنكه اغلب این محققان به همان اندك شواهد مذكور در مراجع كهن كه تنها بر وجود بیتالحكمه، و كار كردن چند دانشمند مشهور در آن دلالت دارد، استناد نكردهاند و اغلب مطالب مآخذ دست چندم را تكرار، و گاه در نقل از این گونه مآخذ نیز اغراق بسیار كردهاند. عش هنگام بررسی كتابخانههای عمومی و نیمه عمومی عربی، با اختصاص فصلی به بیتالحكمه، گرچه برخلاف محققان قبلی، تقریباً همۀ شواهد موجود در مراجع كهن را، به جز چند مورد، بررسی كرده، اما همانگونه كه خود وی نیز چندبار اعتراف كرده است (ص 42، 34، 10)، نتایج وی، بیش از آنكه مبتنی بر این شواهد باشد، مبتنی بر فرضهای اثبات نشده و حدس و گمان بسیار است. وی بیتالحكمه را سازمانی تقریباً عمومی، دارای یك كتابخانه و احتمالاً رصدخانه دانسته كه كارمندانی از علمای علوم مختلف، بهویژه مترجمان و ستارهشناسان و نیز شماری كاتب و صحاف و غیره در استخدام خود داشته، و برای همۀ آنان حقوق ماهانه و محل اقامت فراهم بوده است (ص 9-57). وی حتى با استناد به این افسانه كه «حنین بن اسحاق، هموزن ترجمههای خود از مأمون طلا پاداش میگرفت»، كوشیده است این پاداش را براساس معیارهای امروزی محاسبه كند (ص 34؛ نیز نک : محمد، 48)؛ در حالی كه نخستین راوی این افسانه، یعنی ابن ابی اصیبعه (1 /187) آن را با تردید بیان كرده است.
عش بیتالحكمه را یكی از كانونهای معتزله و محلی برای تبادل افكار آنان، و نیز مركزی برای شعوبیان میداند (ص 53-57؛ نیز كسیدون، 243-246). سوردل از این نیز فراتر رفته، به صراحت هدف مأمون از تأسیس بیتالحكمه را تقویت معتزله میداند؛ زیرا به زعم وی، این مؤسسه به ترجمۀ آثار فلسفی یونانی اختصاص داشت و مبانی كار معتزله نیز از آنها گرفته شده بود («خلافت ... 2»، 124).
اخیراً خضر احمد عطاءالله در رسالۀ دكترای خود تحت عنوان بیتالحكمة فی عصر العباسیین (چ قاهره) ضمن حدود 500 صفحه قلمفرسایی دربارۀ عظمت و شوكت بیتالحكمه، درواقع همۀ فعالیتهای علمی شرق جهان اسلام تا میانۀ سدۀ 7 ق را به
بیتالحكمه نسبت داده است. در این رساله، به تأكید مؤلف، مطالب جدید بسیاری آمده است كه البته در هیچیك از مآخذ معتبر بدانها كوچكترین اشارهای نشده است. مؤلف مانند دیگر نویسندگان طرفدار بیتالحكمه تدریس علوم پزشكی را نیز یكی از وظایف این نهاد برشمرده، و به تفصیل دربارۀ نظام اداری بیتالحكمه، تأثیرش بر زندگی علمی روزگار عباسیان، جایگاه دانشگاه بیتالحكمه در میان دانشگاههای كنونی و ... قلم زده است. عطاءالله برای اثبات همین معنی گاه برخی مطالب را به منابع كهن نسبت داده است. طه الراوی در بغداد مدینة السلام حتى محل بیتالحكمه را ساختمان ویژهای در كاخ رشید میداند (تكریتی، 199؛ غنیمه، 89).
در 2001 م نیز مؤسسۀ بیتالحكمۀ عراق كه به دستور صدام حسین و به یادبود بیتالحكمۀ كهن تأسیس شده، كنفرانسی به مناسبت هزار و دویستمین سالگرد تأسیس بیتالحكمه برگذار كرد كه متن سخنرانیهای آن در دو مجلد با عنوان بیتالحكمة العباسی به چاپ رسیده است. در این مجموعه، بیتالحكمه گاه با دانشگاههای نوین مقایسه شده (جواهری، 471 بب ؛ میشو، 566)، و گاه از تأثیر آن بر علم و تمدن در اندلس سخن به میان آمده است (عتبی، 506 بب ؛ عامری، 530 بب ). یاور حتى كوشیده است نقشهای «اجتهادی» برای آن ترسیم كند (ص 206- 208) و زركانی مدعی است كه ابنوحشیه (ه م كه یقیناً شخصیتی برساخته بوده) در این نهاد مشغول ترجمه از نبطی به عربی بوده است! (ص 317). درواقع محور اصلی این كنفرانس نیز ــ كه از میان 73 سخنران آن، 67 تن عرب بودهاند ــ مانند آثاری كه پیش از این یاد شد، خیالپردازی دربارۀ بیتالحكمه است. جالب آنكه در شمار قابل توجهی از این مقالات عبارت «بیتالحكمه» تنها در عنوان مقاله آمده، و در متن كمترین اشارهای بهآن نشده است (مثلاً نک : عبدالحلیم،574 بب ؛ ناجی، 91 بب ؛ نقشبندی، 146 بب ).
مطالبی كه در دائرةالمعارفهای عمومی (مثل بریتانیكا) دربارۀ بیتالحكمه آمده، همگی مبتنی بر مطالب مذكور در منابع معاصر است. در مقالۀ بیتالحكمۀ دانشنامۀ جهان اسلام نیز افزون بر تأیید تقریباً همۀ دعاوی عجیب منابع دست چندم، آمده است كه گنجینۀ بیتالحكمه با 100 بار شتر كتاب كه از خراسان آمده بود و نیز «منابع فراوانی كه در زمان ساسانیان در علوم مختلف از زبانهای یونانی و هندی در این دانشگاه (جندی شاپور) گرد آمده بود، و همچنین ترجمۀ پهلوی آنها»، غنیتر شد (5 /81).
از میان محققان معاصر تنها بالتیگسدن توانسته است تصویری نسبتاً قابل قبول از بیتالحكمه ارائه دهد (ص 131-150). البته وی نیز بهرغم مراجعه به بسیاری از منابع كهن، گاه به برخی شواهد مهم (مثلاً چند مورد مهم از اشارات ابن ندیم) استناد نكرده است و در ارجاعات وی نیز بیدقتی به چشم میآید. اما گوتاس در بخشی از كتاب «اندیشۀ یونانی، فرهنگ عربی» كه به بررسی بیتالحكمه اختصاص دارد (نک : ص 53-60)، گرچه به حق دیدگاههای مورخان پیشین را مبالغهآمیز خوانده، اما در این راه به تفریط گراییده است. وی مسئلۀ بیتالحكمه را از همان دیدگاهی كه در سراسر كتاب بدان پایبند بوده، یعنی «پیروی صرف منصور و جانشینانش از پادشاهان ساسانی» بررسی كرده، و درنتیجه بدون ارائۀ دلایل معتبر حتى برخی شواهد قابل قبول را نیز انكار كرده، و سرانجام با رد احتمال ترجمۀ آثار یونانی در بیتالحكمه، آنجا را مركز ترجمۀ آثار پهلوی به عربی دانسته است. روی هم رفته، بررسی گوتاس نكتۀ تازهای ندارد، زیرا بحث تاریخی مربوط به بیتالحكمه بیشتر مبتنی بر مقالۀ بالتی گسدن است و كلیات نظریۀ وی دربارۀ پیروی عباسیان از ساسانیان نیز پیش از این در آثار برخی نویسندگان كه به بیتالحكمه پرداختهاند (مثلاً غنیمه، 87)، به اختصار آمده است.
تاریخچۀ ساختگی بیتالحكمه در آثار معاصر: مؤلفان معاصر، با تصوری كه از كاركرد بیتالحكمه داشتهاند. برخی اخبار و روایات تاریخی را به زعم خود تفسیر كرده، و تاریخچهای برای بیتالحكمه رقم زده، و گاه با دقتی شگفتانگیز دربارۀ جزئیات آن سخن راندهاند. مثلاً برپایۀ اخباری كه دربارۀ علاقۀ منصور عباسی به پزشكی و نجوم و دانشمندان این رشتهها، و نیز تألیف و ترجمۀ برخی آثار نجومی و پزشكی در روزگار این خلیفه دردست بوده، فرض كردهاند بیتالحكمه از روزگار منصور عباسی اندك اندك شكل گرفته، و با افزوده شدن چند تألیف و ترجمه در روزگار مهدی، در روزگار هارون بهطور رسمی تأسیس شده، و در عصر مأمون نیز به اوج شكوفایی خود رسیده است (عش، 26، 22، 20؛ نیز نک : ایوب، 46؛ فانی، 20؛ درویش، 391). عش حتى تئوفیل بن توما، سرپرست منجمان مهدی را سرپرست بیتالحكمۀ روزگار وی معرفی كرده است (ص 22). تأكید برخی مؤلفان معاصر بر ریاست ابن ماسویه بر بیتالحكمه در روزگار هارون یا مأمون نیز تنها متكی بر روایتی نسبتاً مشكوك از ابن جلجل است. وی هنگام یادكرد احوال و آثار ابن ماسویه آورده است كه هارون ترجمۀ آثار كهن طبی را «كه هنگام فتح آنكارا و عموریه و سرزمینهای روم به دست آمده بود» به ابن ماسویه سپرد و او را امین ترجمه گردانید و كاتبانی چیرهدست را برای كتابت زیر نظر وی قرار داد (ص 65؛ نیز نک : صاعد، 191؛ قفطی، 380؛ ابن ابی اصیبعه، 1 /175؛ ابنعبری، 227؛ ابن فضلالله، 9 / 209).
برخی با توجه به اینكه شواهدی اندك، اما مطمئن دربارۀ وجود بیتالحكمه در روزگار هارون (نک : ادامۀ مقاله) دردست است، با استناد به سخن ابن جلجل پنداشتهاند كه این كتابها به بیتالحكمه راه یافته، و هارون نیز بیدرنگ ابن ماسویه را به ریاست آنجا برگزیده، و به ترجمۀ آثار فرمان داده است (كرزون، 303-304؛تامر،79؛ عبداللطیف، 15؛ عش، 26، 23). صدیقی از این فراتر رفته، و براساس روایت حضور ابوسهل بن نوبخت در بیتالحكمه در زمان هارون (نک : ادامۀ مقاله)، وی و ابن ماسویه را به ترتیب سرپرست بخش ترجمۀ پهلوی به عربی و یونانی به عربی دانسته است (ص 18). سباط و مایرهوف با پیش كشیدن این قضیه كه احتمالاً ابن ماسویه در روزگار هارون كودكی بیش نبوده، فرض كردهاند كه روایت ابن جلجل مربوط به روزگار مأمون بوده، و با توجه به اینكه گفتهاند مأمون آثاری از بیزانس یا قبرس آورده است (نک : ادامۀ مقاله)، در مقالات خود تاریخ تأسیس بیتالحكمه و انتخاب ابن ماسویه به ریاست آنجا را در حدود سال 215 ق /830 م یاد كردهاند (سباط، 235؛ مایرهوف، «انتقال ... 1»، 23، «آغاز ... 2»، 122، «از اسكندریه ... 3»، 213). اما جالب آنكه خود مایرهوف در برخی مقالات دیگر گاه این تاریخ را 217ق ــ تاریخ یكی از نبردهای مأمون با بیزانس ــ یعنی تنها یك سال پیش از مرگ او یاد كرده («پرتوی نو بر دورۀ آغازین ... 4»، 26؛ شریف، 16؛ نیز ركایا، 338؛ ژولیوه، 39)، و توجه نداشته كه این همه كارهای شگرفی كه به بیتالحكمۀ مأمون نسبت دادهاند، چگونه یك ساله به انجام رسیده است. مایرهوف در جایی دیگر سال تأسیس را 215ق و نخستین رئیس آن را نیز حنین دانسته كه آن هنگام تنها 21 سال داشته است (ص 16؛ قس: الیری، 166، كه ضمن دارالحكمه نامیدن این مؤسسه، تأسیس آن را نیز به توصیۀ جبرئیل بن بختیشوع دانسته است؛ سعدی، 412، كه انتصاب حنین را به توصیۀ جبرئیل میداند؛ صدیقی، 20-21، كه تأسیس را به دورۀ هارون و ریاست حنین را به 830 تا 833م نسبت میدهد؛ زقزوق، 208، كه میافزاید این منصب پس از حنین به فرزندش اسحاق و خواهرزادهاش حبیش رسید!؛ نیز: سبع، 188؛ زركان، 171). درواقع گویا هریك از نظرات مایرهوف به نحوی مستشرقان و نیز مؤلفان معاصر عرب را به اشتباه انداخته است. برخی نیز بدون اشاره به رئیس بیتالحكمه تنها به تأسیس آن در 830 م اشاره كردهاند (حتى، 410، 310؛ الگود، 104).
1. »On the Transmission ... « 2. »Die Anfänge ... « 3. »Von Alexandrien ... « 4. »New Light on Early ... « 5. »New Light on Ħunain ... «
مایرهوف با استناد به روایتی از قفطی (ص 171؛ البته راوی اصلی این حكایت ابن جلجل، ص 69، است و دیگران، از جمله ابن ابی اصیبعه، 1 /189، آن را تكرار كردهاند) كه براساس آن متوكل كاتبان زبردست و آگاه بر امر ترجمه را زیرنظر حنین قرار داد تا ترجمههای آنان را بررسی كند؛ فرض كرده كه متوكل در حدود سال 242ق /856م بیتالحكمه را دوباره باز كرده، و در آن
دارالترجمهای به ریاست حنین ترتیب داده است («پرتوی نو بر زندگی حنین ... 5»، 705-706، «از اسكندریه»، 223، 213، «دانش»، 318؛ نیز نک : الیری، 168-169، كه دورۀ متوكل را دوران اوج بیتالحكمه میداند؛ صدیقی، 18؛ تامر، 78). در حالی كه برخی دیگر باتوجه به مخالفت متوكل با علوم عقلی، تصور كردهاند كه وی قاعدتاً باید با فعالیت بیتالحكمهای كه مركز علوم عقلی است، مخالف باشد (مثلاً سوردل، «بیتالحكمة»، 1141) و گاه به صراحت سیاستهای وی را علت اصلی زوال بیتالحكمه دانستهاند (بالتی گسدن، 150، كه البته جریان محنه در روزگار مأمون را نیز مؤثر میداند).
از طرفی اغلب محققان با استناد به برخی اشارات ابن ندیم (و نیز حمزۀ اصفهانی)، تأكید كردهاند كه بیتالحكمه یا خزانة المأمون دست كم تا نیمۀ دوم سدۀ 4ق همچنان فعال بوده است (در اینباره، نک : ادامۀ مقاله). اما اشارۀ برخی نویسندگان به باقی بودن بیتالحكمه تا هجوم مغول در 656ق به بغداد (نک : كرنكو، 1045؛ عنایتالله، 160؛ غنیمه، 89؛ صفا، 1 /50؛ فانی، 21؛ تكریتی، 203)، تنها مبتنی بر اشارۀ قلقشندی (1 /466) به از میان رفتن «كتابخانۀ خلفای عباسی در بغداد، یكی از 3 كتابخانۀ بزرگ جهان اسلام» پس از حملۀ مغولها، و شاید خبری از ابن شاكر كتبی است كه براساس آن، 400 هزار كتاب موجود در كتابخانۀ رصدخانۀ مراغه را سربازان مغول از عراق و شام گرد آورده بودند. گرچه هیچیك از این دو اشارهای به بیتالحكمه نكردهاند، اما مؤلفان یاد شده فرض كردهاند كه برای نگهداری این همه كتاب (كه در شمار آن بسیار اغراق شده) هیچ جایی مناسبتر از بیتالحكمۀ آرمانی آنان نبوده است. در حالی كه منظور قلقشندی احتمالاً كتابخانۀ مدرسۀ مستنصریۀ بغداد بوده كه هنگام یورش مغولها تنها 25 سال از تأسیس آن میگذشته است.
كاربرد عبارات بیتالحكمه یا خزانةالحكمه در آثار دورۀ اسلامی: پیش از بررسی چیستی و كاركرد نهادی كه در دورۀ نخست خلافت عباسی، چنین نامی بر خود داشته، باید نخست دانست كه اصولاً در دورۀ اسلامی این دو عبارت در چه مواردی به كار میرفته است؛ زیرا چنانكه گفته شد، گویا بیشتر مؤلفان معاصر با پیش داوری درخصوص بار معنایی این دو عبارت دچار اشتباه شدهاند.
در ردیهای كه عثمان بن سعید دارمی بر بشر مریسی (ه م) نوشته، عبارت بیتالحكمه در كنار نام معاویۀبن ابیسفیان آمده است؛ اثری كه بشر در آن به بیتالحكمه اشاره كرده، همچون دیگر آثارش از میان رفته، اما دارمی در ردیۀ خود سخن بشر را
چنین آورده است: «رقیب همچنین مدعی است كه ... معاویه «بیتی» داشت به نام بیتالحكمه. هرگاه حدیثی مییافت، در آنجا ثبت میكرد» (ص 135؛ نیز نک : عش، 11-12؛ بالتی گسدن، 133). مهم نیست كه در روزگار معاویه چنین جایی وجود داشته، یا نه، بلكه مهم آن است كه در این روایت، بیتالحكمه به وضوح معادل جایی شبیه به كتابخانۀ قصر به كار رفته است. خبری كه مسعودی دربارۀ عادات معاویه یاد كرده است، وجود كتابخانۀ سلطنتی را در قصر تأیید میكند. براساس این روایت معاویه تا پاسی از شب میخوابید و سپس برمیخاست تا كتابدارانش كتابهایی دربارۀ سیاستها، جنگها و نیرنگهای سلاطین برایش بخوانند ( مروج ... ، 3 /222؛ نیز عش، 12-13).
در مورد اطلاق نام بیتالحكمه بر كتابخانۀ سلطنتی شواهد دیگری نیز دردست است. در برخی روایات ترجمۀ عربی دیباچۀ كلیله و دمنه به قلم ابن مقفع، كتابخانۀ سلطنتی پادشاه هند بیتالحكمه و كتابخانههای پادشاهان پیشین خزائن الحكمة نامیده شده است (ص 31، 38). حمزۀ اصفهانی نیز در الامثال الصادرة عن بیوت الشعر، كتابخانههای سلطنتی ساسانیان را بیوت الحكمه نامیده است. سرخسی نیز در آداب الملوك این نامگذاری را تأیید میكند (نک : فان اس، III /200؛ گوتاس، 54-55).
واقدی از بیرون آوردن پرچمهای اسكندر مقدونی از محلی به نام بیتالحكمه یاد میكند (1 /302) كه چنین چیزی نیز میتواند بخشی از یك كتابخانۀ سلطنتی باشد. در موردی دیگر مسعودی از تالارهایی در مصر كه در آنها بتهایی طلایی به نشانۀ هریك از ستارگان مهم نگاهداری میشده، با عنوان «برب» (جمع آن: برابی) یا «بیتالحكمه» یاد كرده است ( اخبار ... ، 91). مقریزی افزون بر تكرار همین موارد به نقل از اخبارالزمان مسعودی، آورده است كه هر شهر مصر قدیم دارای «خزائن من الحكمة» بوده كه یكی به نگاهداری بتی با سیمای انسان برای خورشید و چیزهایی از این قبیل اختصاص داشته است (1 /130، 144، 186، قس: 1 /160). ابنندیم نیز در آخرین سطور الفهرست و در مبحث علوم غریبه تنها به وجود «برابی» و بیوتالحكمه در مصر اشاره میكند (ص 360) و قفطی هنگام اشاره به «ذوالنون اخمیمی» او را یكی از ملازمان (خادمان؟) «بربا» در سرزمین اخمیم ــ بیتی از بیوتالحكمۀ كهن ــ میداند و میافزاید كه در این بیت تصاویری بوده كه مؤمنان را ایمان، و كافران را طغیان میافزاید (ص 185؛ نیز نک : واقدی، 1 /301، كه از البیت المصور بالحكمۀ یاد كرده است). همچنین در اخبار فتح اندلس از وجود بیتالحكمهای در این سرزمین آگاه میشویم كه در آن برخی تصاویر و طلسمات وجود داشته است (ابن خلكان، 5 /323- 328؛ مقری، 1 /243- 248).
پس میتوان گفت كه دو عبارت بیتالحكمه و خزانةالحكمه در دورۀ اسلامی بر جایهای مختلف، از اتاقی حاوی چند مجسمه، تصویر یا طلسم گرفته تا كتابخانۀ سلطنتی كه در آن روزگار وظیفۀ كنونی موزهها را نیز برعهده داشته، اطلاق میشده است. اما از سوی دیگر عنوان خزانةالحكمه كه ابن ندیم و دیگران به وضوح آن را معادل بیتالحكمه به كار بردهاند، دست كم بر دو كتابخانۀ دیگر كه هر دو را علی بن یحیی بن منجم، یكی را در اوایل سدۀ 3ق برای فتح بن خاقان و دیگری را مدتی بعد برای خودش تأسیس كرده بود (یاقوت، 5 /2008؛ ابن طاووس، 157)، اطلاق شده است. بهكار رفتن عنوان «صاحب بیت حكمۀ من بیوت حكم المأمون» درخصوص حسن بن مرار صنوبری، نیای شاعر معروف ابوبكر احمدبن محمدبن حسن ضبی (ابن عساكر، 5 /239؛ ذهبی، تاریخ ... ، 100؛ صفدی، 7 /379؛ نیز نک : ابن شاكر، 1 /122) و نیز اطلاق عنوان بیتالحكمه بر كتابخانۀ فتح بن خاقان در یك مورد ــ كه در آن از «سند (در اصل: سندی) بن علی وراق» به عنوان «صاحب بیتالحكمة فتح بن خاقان» یاد شده است (صفدی، 15 /487) ــ این تردید را پدید میآورد كه شاید هر دو عنوان بیتالحكمه یا خزانةالحكمه اسامی عام و معادل «خزانة الكتب» باشند؛ اما چون وجود یك كتابخانۀ وابسته به دارالخلافه در دورۀ عباسیان رایج بوده، به ناچار فرض میكنیم كه این كتابخانه بهطور خاص بیتالحكمه و گاه خزانةالحكمه، و از روزگارمأمون به بعد نیز خزانةالمأمون نامیده میشده است و نیز به ناچار همۀ اخباری را كه ارتباط آنها با بیتالحكمهها (در صورت درستی تعدد اینگونه مراكز) یا خزانةالحكمههای شخصی مسلم نباشد، به این كتابخانۀ دولتی مربوط فرض میكنیم (نیز نک : براون، 5؛ گوتاس، 55).
اشارات مآخذ كهن: همۀ آنچه از متون كهن دربارۀ این نهاد درمییابیم، آن است كه تنی چند از دانشمندان آن روزگار در آنجا به كار مشغول، یا دارای عنوان صاحب بیت / خزانةالحكمه بودهاند.
دربارۀ وجود جایی به نام بیتالحكمه در روزگار هارون، تنها دو شاهد دردست است. ابنندیم آورده است كه علان شعوبی ایرانی، پیوسته با خاندان برمكی رفت و آمد داشت و در بیتالحكمه برای هارون، مأمون و برمكیان نسخهبرداری میكرد (ابن ندیم، 105؛ یاقوت، 4 /1631؛ صفدی، 19 / 558، كه وی را علان وراق نیز نامیدهاند). اما برخلاف تصور مؤلفان معاصر، نمیتوان تنها با استناد به آنچه ابنندیم آورده است، وی را از كارمندان بیتالحكمه (بهویژه با تصوری كه امروزه از كارمند داریم) دانست؛ زیرا به تأكید یاقوت، او دكان وراقی داشته، و به كار استنساخ، تجلید و فروش نسخ خطی مشغول بوده (همانجا)، و قاعدتاً همكاری وی با بیتالحكمه گاه به گاه و موردی (به تعبیر امروزی: پاره وقت) بوده است. ابن ندیم آورده است كه ابوسهل بن نوبخت در خزانةالحكمۀ هارون كار میكرد (ص 274). قفطی كه ابوسهل منجم را بر اثر خلط با دیگر اعضای خاندان نوبختی از «ائمۀ متكلمین» برشمرده، هنگام نقل سخن ابن ندیم آورده است كه هارون وی را بر ریاست «خزانة كتبالحكمة» گمارد و او آنچه را كه از كتب حكمت مییافت، به فارسی ترجمه میكرد (ص 255). گویا قفطی در اینجا سخن ابن ندیم را به میل خود و براساس برداشتی كه از آن داشته، تغییر داده است.
از آنچه گذشت میتوان دریافت كه این نهاد پیش از نابودی برمكیان (187 ق /803م) وجود داشته است. سرپرست بیتالحكمه را ظاهراً «صاحب» مینامیدهاند. گویا نخستین كسی كه این منصب را داشته، شخصی به نام سلم است كه همواره از او به صورت «سلم صاحب بیتالحكمه» یاد شده است. كهنترین مدركی كه از وی دردست است و هیچیك از محققان قبلی نیز بدان توجه نداشتهاند، قطعهای از آثار جاحظ است. جاحظ در رسالۀ «فصل ما بین العداوة والحسادة» آورده است كه گاه برخی آثار خود را كه از لحاظ لفظ و معنی كمتر از آثار دیگرش بوده، به كسانی چون ابن مقفع، خلیل بن احمد فراهیدی، سلم صاحب بیتالحكمه، یحیی بن خالد، عتابی و دیگر مؤلفانی كه از لحاظ زمانی جلوتر از وی بودهاند، نسبت داده است (ص 351، نیز المحاسن ... ، 4، كه خطبۀ آن تكرار بخشی از همین رساله است).
براساس آنچه ابن ندیم دربارۀ سلم آورده است، میدانیم كه یحیی بن خالد بن برمك ــ كه از نخستین ترجمۀ عربی مجسطی راضی نبود ــ ابوحسان و سلم صاحب بیتالحكمه را به فراهم آوردن ترجمهای نیكو گمارد و آنان پس از فرا خواندن مترجمان با دقت و تلاش بسیار، این كار را به پایان رساندند (ص 267- 268؛ نیز نک : قفطی، 97- 98؛ قس: حاجی خلیفه، 5 /386، كه او را سلمان نامیده). سلم همچنین یكی از اعضای گروه فرستاده شده به فرمان مأمون به بیزانس برای انتخاب كتاب (ابن ندیم، 243؛ ابن ابی اصیبعه، 1 /187؛ حاجی خلیفه، 3 /95؛ قس: صفدی، 13 /216-217، كه وی را سلمان نامیده)، «صاحب بیتالحكمه با شراكت سهل بن هارون»، از جملۀ مترجمان پهلوی به عربی، و نیز فراهم آورندۀ یكی از آثار مبتنی بر كلیله و دمنه (ابنندیم، 120-305) بوده است. ابن عبدربه نیز در مورد «سلیمان صاحب بیتالحكمه» ــ كه باید همان سلم باشد ــ آورده است كه روزی جعفر بن یحیى برمكی با لباس مردم عادی به نزد وی رفت و سلم پس از آنكه ثمامة بن اشرس جعفر را به او شناساند، گفت كه نمیداند چگونه به خاطر لطف بزرگی كه جعفر در حق وی روا داشته، تشكر كند (2 /127؛ در مورد كسانی كه با سلم تشابه اسمی داشتهاند، نک : بالتی گسدن، 142).
از آنچه گفته شد بر میآید كه سلم، یكی از ادبای روزگار هارون و مأمون بوده كه در ترجمۀ آثار پهلوی و یونانی به عربی نیز دست داشته، و در روزگار مأمون مدتی سرپرست بیتالحكمه بوده است. اما از سخن جاحظ و ابن ندیم نمیتوان استنباط كرد كه وی در روزگار هارون نیز چنین منصبی داشته است، زیرا بعید نیست كه این دو وی را به لقبی كه بعدها گرفته، ملقب ساخته باشند.
به هر حال سلم در روزگار مأمون در این منصب دو شریك نیز داشته است: یكی شخصی به نام سعیدبن هُریم (یا هارون) كاتب كه به گفتۀ ابن ندیم از مترجمان فارسی به عربی و از جملۀ بلغای عرب بوده، و جاحظ به آثار وی استناد میكرده است (ص 120، 125؛ نیز نک : یاقوت، 3 /1379؛ صفدی، 15 /269: سعید بن هریم؛ نیز عش، 39؛ بالتی گسدن، 143) و دیگری سهل بن هارون بن راهیون دستمیسانی (اهل دشت میشان) مشهور به این راهیون، ادیب برجستۀ ایرانی كه یقیناً مشهورترین دارندۀ این عنوان بوده است. او نیز مانند دو تن دیگر از جملۀ بلغا و از مترجمان فارسی به عربی بوده است (ابنندیم، 10، 120، 125، 305، كه در مورد وی هر دو عبارت «صاحب بیتالحكمه» و «صاحب خزانةالحكمه» را به كار برده است؛ نیز نک : خطیب، 3 / 369؛ یاقوت، 3 /1409؛ صفدی، همانجا). گویا اشارۀ ابن ندیم در مورد استناد جاحظ به آثار سعیدبن هارون درواقع مربوط به سهل بوده، زیرا جاحظ در بیشتر آثار خود بارها به سهل بن هارون استناد كرده است، اما استنادی به سعیدبن هارون (یا هریم) یافت نشد. سهل بن هارون را با لقب «كاتب على خزانةالحكمه» نیز خواندهاند (ابوحیان، 1 /37؛ ابن نباته، 242) كه در این مورد كاتب به همان معنی رئیس به كار رفته است. حسن بن مرار مشهور به ضبی نیز چنانكه گفته شد، عنوان «صاحب بیت حكمة من بیوت حكم المأمون» داشته است (ابن عساكر، 5 /239؛ ذهبی، تاریخ، 100؛ صفدی، 7 /379؛ نیز نک : ابن شاكر، 1 /122).
شخصی به نام احمدبن محمد نیز عنوان صاحب بیتالحكمه داشته است كه در مورد وی تنها میدانیم یكی از راویان متروك حدیث بوده، و از مالك بن انس روایتی كرده است (ابن جوزی، كتاب الضعفاء ... ، 1 /84؛ ذهبی، میزان ... ، 1 /152، المغنی، 1 / 58؛ ابنحجر، 1 /323). گذشته از این، به گفتۀ ابنندیم: ابن ابیالحریش در خزانةالحكمه برای مأمون جلدسازی میكرد و محمد بن موسى خوارزمی نیز پیوسته در خزانةالحكمۀ مأمون مشغول به كار بود یا در خزانةالحكمه برای مأمون كار میكرد (ص 10، 274).
1. La Chronique de Séert.
به گفتۀ بالتی گسدن در كتابی سریانی به نام «تاریخ سیرت1» ضمن اشاره به نسخهای مجعول از معاهدۀ میان حضرت محمد(ص) و مسیحیان نجران، از حضور شخصی به نام حبیب در بیتالحكمه یاد شده است (ص 144). همچنین در افسانهای كه نخستینبار قفطی بدان اشاره كرده، موسی بن شاكر، پدر بنی موسى (ه م)
راهزنی توبهكار است كه هنگام مرگ وی فرزندانش خردسال بودهاند. پس مأمون آنها را به اسحاق بن ابراهیم مصعبی میسپارد و او (یا خود مأمون؟) این 3 برادر را زیرنظر یحیی بن ابی منصور، ستارهشناس بنام ایرانی در بیتالحكمه جای میدهد (ص 441؛ نیز نک : ابن عبری، 264؛ قس: ه د، 12 /687، كه به استناد همین روایت مصعبی را «مسئول بیتالحكمه» خوانده است). گرچه این افسانه حتى با آنچه خود قفطی دربارۀ موسی بن شاكر آورده، تناقض دارد (ص 315؛ نیز ه د، همانجا)، اما برخی با استناد به همین نكته، بنی موسی و یحیی بن ابی منصور را نیز از كاركنان بیتالحكمه دانستهاند (مثلاً عش، 41؛بالتی گسدن، 145-146).
تنها سندی كه در مورد برخی وظایف بیتالحكمه، افزون بر نگاهداری كتاب، دردست داریم، برپایۀ روایتی از كتاب الحیدة است. این كتاب شرح داستان گونه و یقیناً اغراقآمیز مناظراتی میان عبدالعزیز بن یحیى كنانی (د 240 ق /854 م)، از یكسو و بشر مریسی و یاران وی (یعنی معتزله و جهمیه) از سوی دیگر، دربارۀ قدیم یا مخلوق بودن قرآن كریم است. براساس این روایت، كنانی با شنیدن ماجرای محنه ــ كه براساس آن اعتقاد به قدیم بودن قرآن ممنوع شده بود ــ از مكه به بغداد میآید و جسورانه اعلام میكند كه قرآن مخلوق نیست. وی در مناظرهای، به گفتۀ خود، حریف را به سختی درهم میشكند. سپس بشر و طرفداران وی، به انگیزۀ انتقام، بر آن میشوند كه در جلسهای كه هر جمعه در بیتالحكمه و معمولاً با حضور مأمون برگذار میشده است، خشم خلیفه را برضد كنانی برانگیزانند. كنانی یك بار نیز به برگذاری جلسهای دیگر در «جایی جز بیت الحكمه» اشاره میكند و شرح ماجرا را با تفصیل و آب و تاب تمام میآورد. با صرف نظر از جنبههای اغراقآمیز این روایت، از سخن وی میتوان دریافت كه ظاهراً هر جمعه جلسهای در بیتالحكمه برگذار میشده، و مأمون در این جلسه در جایگاهی خاص و در پس پرده مینشسته است، چنان كه سخنان همۀ حاضران را میشنیده، و البته حاضران نیز از حضور وی در پس پرده آگاه بودهاند و گاه نتایج مباحثات خود را بر وی عرضه میداشتهاند (نک : ص 148-151). البته سبكی در طبقات الشافعیة انتساب كتاب به او را ساختگی میداند (1 /265-266؛ قس: ابن ندیم 184؛ نیز خطیب، 10 /449، كه بر درستی انتساب این كتاب به كنانی تأكید كردهاند) و حتى گفتهاند كه كتاب الحیدة، پس از مرگ عبدالعزیز كنانی نوشته شده است (دربارۀ این كتاب، نک : فاناس، III /504-508).
گوتاس با تكیه بر احتمال جعلی بودن این كتاب بر آن است كه بیتالحكمه نمیتوانسته جایی برای این گونه مناظرات باشد و اصولاً چنین كار سبكی (یعنی برگذاری مناظره در كتابخانه) را از مأمون بعید دانسته است (ص 59). اما در اصل ماجرا نمیتوان چندان تردید كرد، چه، این مناظره چندان مشهور بوده كه خلیفه القادربالله در 420 ق / 1029 م در اعلامیهای مبنی بر تفسیق معتقدان به خلق قرآن، بدان اشاره كرده است (ابن جوزی، المنتظم، 9 /223-224). به هر حال درستی یا نادرستی انتساب این كتاب به كنانی به درستی آن جزء از ماجرا كه به برگذاری جلسهای در بیتالحكمه اشاره دارد، لطمه نمیزند؛ زیرا بعید است كه مؤلف، با دروغپردازی در این خصوص ــ كه هیچ كمكی به وی نمیكرده ــ اثر خود را بیش از پیش در معرض اتهام قرار داده باشد؛ ضمن اینكه برگذاری جلسات مناظره میان علما در یك كتابخانه آن قدر عجیب و خارقالعاده نیست كه برای باور داشتن آن به شواهد متعدد و اخبار متواتر نیاز باشد.
در هیچ یك از مآخذ معتبر به تأسیس بیتالحكمه كمترین اشارهای نشده است. بیشتر مؤلفان معاصر با اساس قرار دادن روایات پراكنده و گاهی مشكوك مربوط به آورده شدن برخی آثار یونانیان از بیزانس، تاریخی تقریبی برای تأسیس بیتالحكمه یاد كردهاند. در مآخذ كهن تنها ارتباطی كه میان این انتقال كتابها و بیتالحكمه به چشم میخورد، حضور «سلم صاحب بیتالحكمه» در زمرۀ فرستادگان مأمون برای گزینش كتاب است؛ اما از آنجا كه معمولترین مكان برای حفظ كتبی كه برای خلیفه فرستاده میشده، كتابخانۀ سلطنتی است، به ناچار فرض میكنیم كه این كتابها به بیتالحكمه میرسیدهاند. گذشته از روایت مشكوك ابن جلجل درخصوص انتقال كتب عموریه و آنكارا به بغداد در روزگار هارون، روایات دیگری درخصوص دریافت كتاب در روزگار مأمون وجود دارد كه مؤلفان معاصر، به ویژه یوسف عش (ص 28-31)، با جداگانه فرض كردن آنها، تا 3 نوبت دریافت كتاب برشمردهاند.
قاضی صاعد اندلسی آورده است كه مأمون با ارسال هدایایی گرانقدر از امپراتور بیزانس خواست تا برخی آثار فلسفی را برای وی بفرستند. امپراتور نیز در پاسخ شماری از آثار افلاطون، ارسطو، بقراط، جالینوس، اقلیدس، بطلمیوس و ... را فرستاد (ص 213-214؛ نیز نک : ابن عبری، 235-236). عش تاریخ این رویداد را پیش از 204 ق / 819 م، یعنی پیش از ورود مأمون به بغداد حدس زده (ص 28) كه غیرمعقول است. براساس روایت دیگر مأمون در نامهای از امپراتور بیزانس اجازه خواست تا گزیدهای از آثار موجود در كتابخانههای بیزانس را به بغداد آورد. امپراتور نخست سرباز زد، اما سپس موافقت كرد و مأمون نیز حجاج بن یوسف بن مطر، ابن بطریق، سلم صاحب بیتالحكمه و دیگران و «چنان كه گفتهاند: ابن ماسویه» را برای انتخاب كتاب فرستاد تا آنچه را مناسب میدانند، به بغداد آورند و به ترجمۀ این آثار فرمان داد (ابن ندیم، 243؛ ابن ابی اصیبعه، 1 /187؛ صفدی، 13 /216-217؛ حاجی خلیفه، 3 /95). یوسف عش تاریخ این رویداد را با اشتباه در نقل از مقریزی ــ كه اشارهای مختصر به این ماجرا دارد ــ «چند سال پیش از 210 ق» و به احتمال قوی اندكی پس از 204ق دانسته است (همانجا؛ نیز نک : بالتی گسدن، 134-135، كه ظاهراً استناد وی به مقریزی به واسطۀ عش بوده، و در نتیجه اشتباه او را تكرار كرده است)؛ در حالی كه مقریزی در موضعی كه عش بدان استناد كرده، از «سالهای 210 و اندی» یاد كرده است (2 /357: فی اعوام بضع عشرۀ سنة و مأتین). به نظر میرسد كه مقریزی براساس تاریخ جنگ میان مأمون و امپراتور بیزانس (215- 218ق /830-833 م) این تاریخ تقریبی را ارائه كرده باشد.
روایتی دیگر درخصوص دریافت كتاب حاكی از آن است كه این كتابها احتمالاً ما بازاء غرامت جنگ با حكمران قبرس، یا تحفهای برای خودداری مأمون از هجوم به بیزانس بوده است (ابن نباته، 242؛ طاش كوپریزاده، 1 /242؛ حاجی خلیفه، همانجا؛ قفطی، 29-30). در روایات مختلف داستانی كه عش آن را نوبت سوم دریافت كتاب نامیده، دو عنصر مشترك وجود دارد: مخالفت اولیۀ حكمران بیزانس یا قبرس پس از مشورت با امیران و دانشوران كشور و تغییر نظر وی پس از مشورت با یكی از روحانیان برجسته كه معتقد بود با فرستاده شدن آثار فلسفی و علمی به سرزمینهای اسلامی، ایمان مسلمانان سست خواهد شد. صرفنظر از جنبههای داستانپردازانه و عوامپسند این ماجراها كه با گذشت زمان جزئیات آنها بیشتر میشود، در روزگار مأمون به احتمال قوی تنها در یك نوبت آثاری از بیزانس به بغداد آورده شده، به ویژه آنكه در هر یك از مآخذ كهن، تنها به یكی از روایات مختلف دریافت كتاب اشاره شده است و اگر بخواهیم بر درستی اصل روایت مخدوش ابن جلجل نیز اصرار بورزیم، در مجموع دو بار شماری كتاب به بغداد آمده است. به هر حال به نظر میرسد شمار این كتابها چندان قابل توجه نبوده است. اگر مجموعۀ آثار یونانی بیتالحكمه چندان كه مؤلفان معاصر پنداشتهاند، غنی بوده است (مثلاً نک : عش، 30-31)، چرا بنی موسی برای نسخ خطی اثری به شهرت و اهمیت مخروطات آپولونیوس به شهرهای مختلف سفر میكردند (بنیموسى، 621 -629)، یا حنین بن اسحاق را برای یافتن نسخۀ یونانی برخی آثار مشهور جالینوس به بیزانس و جاهای دیگر میفرستادند؛ چرا كه حنین در رسالهای كه دربارۀ ترجمههای آثار جالینوس نگاشته، هرگز به بهرهوری از نسخ یونانی كتابخانۀ بیتالحكمه اشاره نمیكند و همواره بر كتابخانۀ شخصی خود متكی است. در واقع باید گفت كه برخلاف تصور مؤلفان معاصر نه تنها شاهدی دربارۀ اشتغال مترجمان مشهور در بیت الحكمه در دست نیست، بلكه همان اندك شواهد موجود نیز حاكی از آن است كه این كتابخانه حتى از فراهم آوردن نسخههای خطی یونانی قابل اعتماد، مهمترین نیاز مترجمانی چون حنین، عاجز بوده است. گذشته از این، حنین در میان حامیان خود نیز هرگز از هیچ خلیفهای یاد نمیكند. بیشتر ترجمههای سریانی به عربی وی به درخواست ابن ماسویه، آل بختیشوع و چند پزشك جندیشاپوری دیگر، و اغلب ترجمههای یونانی یا سریانی به عربی وی نیز به سفارش بنی موسى و علی بن یحیى مشهور به ابن منجم بوده است (نک : ه د، 12 /685، 689-690). حال اگر فعالیتهای حنین و شاگردانش و دیگر وابستگان بنی موسى، بنی منجم و دیگر حامیان مشهور نهضت ترجمه را از بیت الحكمه جدا كنیم، از دوران شكوفایی نهضت ترجمه در میانۀ سدۀ 3ق چه چیزی باقی میماند؟ در نتیجه چنان كه گوتاس (ص 60) و صلیبا (ص 26) نیز پیش از این یادآور شدهاند، باید در خصوص نقش بیتالحكمه، حاكمیت سیاسی و به ویژه نقش مأمون در فرایند انتقال و ترجمۀ علوم بازنگری كنیم.
بیتالحكمه اگر آن چنانكه به نظر میرسد كتابخانۀ دارالخلافه بوده، عجیب نخواهد بود كه از روزگار مأمون به بعد خزانۀ المأمون نیز نامیده شود. با این همه، از سرنوشت آن پس از خلافت وی، چیزی نمیدانیم. ابن ندیم اشاراتی كوتاه در این باره دارد: نخست به نقل از مأخذی ناشناس («و قدقیل ... ») آورده است كه در خزانۀ المأمون نامهای منسوب به جد پیامبر (ص) بود. سپس به دیدن «نمونهای از خط حمیری كه جزئی از خزانۀ المأمون، و به فرمان مأمون ترجمه شده بود» و نقل «حروف الفبای حبشی كه شبیه الفبای حمیری است، از ]یكی از دستنوشتههای[ خزانة المأمون» اشاره میكند (ص 10، 19) و سرانجام مطلبی را از «كتابی با كتابت بسیار كهن، گویا از نسخههای خزانة المأمون» نقل میكند (نک : ص 21: یشبه ان یكون من خزانة المأمون). حمزۀ اصفهانی نیز یكی از مآخذ خود در نگارش تاریخ سنی ملوك الارض را « تاریخ ملوك الفرس المستخرج من خزانة المأمون» میداند (ص 10). برخی از محققان این اشارات ابن ندیم و حمزۀ اصفهانی را حاكی از برجای بودن بیتالحكمه یا خزانة المأمون تا روزگار ابن ندیم دانستهاند (مثلاً نک : بالتی گسدن، 149)؛ در حالی كه نهتنها هیچ یك از اشارات این دو را نمیتوان شاهدی بر این امر دانست، بلكه از تردیدی كه ابن ندیم درمورد انتساب نسخهها به خزانۀ المأمون داشته، میتوان استنباط كرد كه برعكس، در آن روزگار این كتابخانه پراكنده شده، و جای مشخصی نداشته است.
از آنچه گذشت، میتوان گفت كه براساس شواهد معتبر بیتالحكمه یا خزانة الحكمه كتابخانهای بوده كه در روزگار هارونالرشید، دست كم پیش از نابودی برمكیان در 187ق /803م، وجود داشته، در اواخر روزگار مأمون (یعنی زمانی كه ماجرای محنه پیش آمد)، جلسات مناظره، گاه با شركت خلیفه نیز در آن برگذار میشده، و در سدۀ 4 ق كتابهای آن پراكنده شده بوده است. بیتالحكمه هیچ نقش مستقیمی در نهضت ترجمه نداشته است و مترجمان عمدتاً با پشتیبانی برخی دولتمردان دانشور و دانشدوست (و نه پشتیبانی دولتی) به كار مشغول بودهاند. هر چند بعید نیست برخی مترجمان عصر هارون و مأمون (همچون ابن بطریق)، از كتابهای آن بهره برده باشند. البته انكار نمیتوان كرد كه در آن روزگار نظر مثبت شخص خلیفه، گرچه شاید هرگز به صراحت ابراز نشده باشد، لازمۀ انجام دادن هر كار مستمر و از جمله نهضت ترجمه بوده است.
مآخذ
ابن ابی اصیبعه، احمد، عیون الانباء، به كوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299 ق /1882 م؛ ابن جلجل، سلیمان، طبقات الاطباء و الحكماء، به كوشش فؤاد سید، قاهره، 1955 م؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، الضعفاء و المتروكین، به كوشش ابوالفدا عبدالله قاضی، بیروت، 1406 ق /1986 م؛ همو، المنتظم، به كوشش سهیل زكار، بیروت، 1415 ق /1995 م؛ ابن حجر عسقلانی،احمد، لسانالمیزان، بیروت، 1408 ق / 1988 م؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن شاكر كتبی، محمد، فوات الوفیات، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1973م؛ ابن طاووس، علی، فرج المهموم فی تاریخ علماء النجوم، قم، 1363ش؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به كوشش احمد امین و دیگران، قاهره، 1359ق /1940م؛ ابن عبری، غریغوریوس، تاریخ مختصر الدول، به كوشش انطون صالحانی، بیروت، 1890م؛ ابن عساكر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به كوشش علی شیری، بیروت، 1415 ق /1995 م؛ ابن فضلالله عمری، احمد، مسالك الابصار فی ممالك الامصار، چ تصویری، به كوشش فؤاد سزگین، فرانكفورت، 1408 ق / 1988 م؛ ابن نباته، محمد، سرح العیون، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، 1383ق /1964م؛ ابن ندیم، الفهرست، به كوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، 1871-1872 م؛ ابوحیان توحیدی، علی، البصائر و الذخائر، به كوشش احمد امین و احمد صقر، قاهره، 1373ق /1953م؛ ایوب، یوسف، «المراكز الثقافیة المهتمة بالترجمة و التی اثرت فی الحضارة العربیة»، ابحاث المؤتمر السنوی السادس لتاریخ العلوم عند العرب، به كوشش خالد ماغوط و محمد علی خیاطه، حلب، 1984 م؛ بنیموسی، تحریر المخروطات (نک : مل ، آپولونیوس)؛ تامر، عارف، «اثر الترجمة فی الحضارة العربیة»، ابحاث المؤتمر السنوی السادس لتاریخ العلوم عند العرب، به كوشش خالد ماغوط و محمدعلی خیاطه، حلب، 1984 م؛ تكریتی، سلیم طه، «بیت الحكمة فی بغداد»، المورد، بغداد، 1400ق /1979م، ج 8، شم 4؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرر اخبار ملوك الفرس و سیرهم، به كوشش زُتنبرگ، پاریس، 1900م؛ جاحظ، عمرو، «فصل مابین العداوة و الحسادة»، الرسائل، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، 1411ق /1991م، ج 1؛ همو، المحاسن و الاضداد، به كوشش فوزی عطوی، بیروت، 1969م؛ جواهری، عماد، «بین بیت الحكمة و الجامعات الحدیثة»، بیت الحكمة العباسی، بغداد، 2001م، ج 2؛ حاجی خلیفه، كشف الظنون، به كوشش گوستاو فلوگل، 1835- 1858م؛ حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوك الارض و الانبیاء، بیروت، دارمكتبة الحیاة؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349ق؛ دارمی، عثمان، الرد على بشر المریسی، به كوشش محمد حامد فقی، بیروت، 1358ق؛ دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1379ش؛ درویش، محمود احمد، «اصول التخطیط المعماری للمدارس الاسلامیة فی ضوء بیت الحكمة بقصر الذهب ببغداد»، بیت الحكمة العباسی، بغداد، 2001م، ج 2؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، حوادث سالهای 331-350 ق، به كوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1413 ق /1992 م؛ همو، المغنی، به كوشش نورالدین عتر، حلب، 1391 ق /1971 م؛ همو، میزان الاعتدال، به كوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1382 ق /1963 م؛ زركان، محمدعلی، «حنین بن اسحق، شیخ المترجمین العرب»، ابحاث المؤتمر السنوی السادس لتاریخ العلوم عند العرب، به كوشش خالد ماغوط و محمدعلی خیاطه، حلب، 1984م؛ زركانی، خلیل حسن، «بیت الحكمة و حریة العمل العلمی»، بیت الحكمة العباسی، بغداد، 2001م، ج 1؛ زقزوق، عبدالرزاق، «تاریخ الطب عند العرب فی العصر الاسلامی»، ابحاث المؤتمر السنوی الثالث للجمعیة السوریة لتاریخ العلوم، به كوشش احمد یوسف حسن و مصطفى موالدی، حلب، 1980م؛ سامرایی، كمال، مختصر تاریخ طب العراقی، بیروت، 1409ق /1989م؛ سبع، محمد مروان، «حركة الترجمة العلمیة و توسعها فی العصر العباسی»، ابحاث المؤتمر السنوی السادس لتاریخ العلوم عند العرب، به كوشش خالد ماغوط و محمدعلی خیاطه، حلب، 1984 م؛ سبكی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الكبرى، قاهره، 1323 ق؛ سمیر، عبدالرزاق، «الطب البیطری فی عصر الحضارة الاسلامیة»، ابحاث المؤتمر السنوی الثالث للجمعیة السوریة لتاریخ العلوم، به كوشش احمد یوسف حسن و مصطفى موالدی، حلب، 1980 م؛ صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، به كوشش غلامرضا جمشیدنژاد اول، تهران، 1376ش؛ صفا، ذبیحالله، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، تهران، 1356 ش؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به كوشش احسان عباس و دیگران، ویسبادن، 1982م؛ طاش كوپریزاده، احمد، مفتاح السعادة، حیدرآباد دكن، 1329ق؛ عامری، محمدبشیر حسن راضی، «بصمات بیت الحكمة على حركة الترجمة و التألیف فی الاندلس»، بیت الحكمة العباسی، بغداد، 2001م، ج 2؛ عباس، صالح مهدی، «ترجمة بیت الحكمة لكتب جالینوس الطبیة و اثرها فی المؤلفات الطبیة العربیة»، همان؛ عبدالحلیم، می خالد، «بیت الحكمة العباسی، التخصص و الموسوعیة، بین الافراط و التفریط»، همان، ج 1؛ عبداللطیف، بهجت كامل، «یوحنا بن ماسویه اول رئیس لبیت الحكمۀ البغدادی و رائد من رواد علمی التشریح و الطب»، همان، ج 2؛ عبدالمنعم، شاكر محمود، «اثر بیت الحكمة فی ترجمۀ الكتب الطبیة»، همان؛ عبیدی، صلاح حسین، «بیت الحكمة و اثره فی تصنیع آلات الرصد»، همان؛ عتبی، محمدسعید رضا، «اثر بیت الحكمة البغدادی فی ثقافة الاندلس، عصر حكم المستنصر انموذجا»، همان؛ عش، یوسف، تاریخ عصر الخلافة العباسیة، به كوشش محمد ابوالفرج عش، بیروت، 1402ق /1982م؛ غنیمه، عبدالرحیم، تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ترجمۀ نورالله كسایی، تهران، 1372 ش؛ فانی، كامران، «بیت الحكمة و دارالترجمة»، نشر دانش، آذر و دی 1360 ش، س 2، شم 1؛ قفطی، علی، تاریخ الحكماء، به كوشش لیپرت، لایپزیگ، 1903م؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، قاهره، 1913- 1919 م؛ كرزون، شحاده، «الترجمة: بدایاتها ـ اطوارها ـ توجهاتها ـ بعض نتائجها»، ابحاث المؤتمر السنوی السادس لتاریخ العلوم عند العرب، به كوشش خالد ماغوط و محمدعلی خیاطه، حلب، 1984 م؛ كسیدون، ماری، «بیت الحكمة و السیاسة الثقافیة للخلیفة المأمون»، بیت الحكمة العباسی، بغداد، 2001م، ج 1؛ كلیلة و دمنة، ترجمۀ كهن پهلوی به عربی از ابن مقفع، به كوشش محمود حسن ربیع، قاهره، مكتبة الهلال؛ كنانی، عبدالعزیز، الحیدة، به كوشش جمیل صلیبا، بیروت، 1412ق /1992م؛ كونیچ، پاول، «حركتا الترجمة الی العربیة و من العربیة و اهمیتهما فی تاریخ الفكر»، تاریخ العلوم العربیة و الاسلامیة، به كوشش فؤاد سزگین، فرانكفورت، 1408 ق /1987- 1988 م، ج 4؛ گردیزی، عبدالحی، زینالاخبار، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347 ش؛ لامنس، هانری، «دور العلم و بیوت الحكمة»، المشرق، 1940 م، ج 38؛ مایرهوف، ماكس، مقدمه بر كتاب العشر مقالات فی العین، منسوب به حنین بن اسحاق، قاهره، 1928م؛ محفوظ، حسین علی، «بیت الحكمة: الاسم، تحلیل و توثیق و تشریح و توضیح»، بیت الحكمة العباسی، بغداد، 2001م، ج 1؛ محقق، مهدی، «رسالۀ حنین بن اسحاق محصول بیت الحكمة»، بیت الحكمة العباسی، همان، ج 2؛ محمد، ماهر عبدالقاهر، حنین بن اسحاق، العصر الذهبی للترجمة، بیروت، 1987م؛ مسعودی، علی، اخبار الزمان، به كوشش عبدالله صاوی و دیگران، بیروت، 1386ق /1966م؛ همو، مروج الذهب، به كوشش شارل پلا، بیروت، 1966-1979م؛ مقدسی، مطهر، البدأ و التاریخ، به كوشش كلمان هوار، پاریس، 1903 م؛ مقری، احمد، نفح الطیب، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1388 ق / 1968 م؛ مقریزی، احمد، الخطط ، بولاق، 1270 ق؛ میشو، لیونی ماریا، «اسهامات العراق و البیت الحكمة فی الحضارة الانسانیة، العلاقات التاریخیة مع ایطالیا»، بیت الحكمة العباسی، بغداد، 2001 م، ج 2؛ ناجی، عبدالجبار، «محمد بن اسحاق الندیم، رائد علم الفهرسة و التصنیف فی بیت الحكمة»، همان؛ نقشبندی، اسامه ناصر، «ابوالحسن ثابت بن قرة الحرانی من اعلام بیت الحكمة»، همان؛ واقدی، محمد، فتوح الشام، بیروت، دارالجیل؛ یاقوت، معجم الادباء، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1993م؛ یاور، طلعت رشاد، «بیت الحكمة فی بغداد، النشأة و التطور»، بیت الحكمة العباسی، بغداد، 2001م، ج 1؛ نیز: